ادامه حیات پس از مرگ و فعالیت سلولها!

برخی دانشمندان میگویند میان زندگی و مرگ، «وضعیت سومی» وجود دارد که میتواند برداشت ما از حیات و حتی آگاهی را دگرگون کند.
پژوهشهای جدید نشان میدهند مرگ موجود زنده لزوما بهمعنای پایان حیات سلولها نیست و در برخی شرایط، سلولها میتوانند پس از مرگ بدن نیز خود را سازماندهی مجدد کنند و به شکلهای تازهای از حیات تبدیل شوند.
بدن هر انسان از حدود ۳۰ تریلیون سلول انسانی همراه میلیاردها میکروب تشکیل شده است که بهصورت جمعی آنچه «زندگی» نامیده میشود را میسازند. پژوهشهای اخیر نشان میدهد برخی از این سلولها پس از مرگ موجود زنده، توانایی ادامه فعالیت، سازگاری و حتی ایفای نقشهای جدید را دارند. این یافتهها توجه دانشمندان را به موجودات چندسلولی تازهای جلب کرده است که با کمک هوش مصنوعی طراحی شدهاند و «زنوبات» نام دارند.
زنوباتها نخستینبار بهعنوان ساختارهایی معرفی شدند که از سلولهای زنده تشکیل شدهاند، اما رفتارهایی فراتر از نقش زیستی اولیهشان نشان میدهند. برای مثال، سلولهایی که بهطور طبیعی وظیفه جابهجایی مخاط را دارند، در زنوباتها برای حرکت در محیط به کار گرفته میشوند.
پژوهشگران میگویند این سلولها پس از مرگ ارگانیسم اصلی، میتوانند دوباره سازماندهی شوند و موجودیتی تازه پیدا کنند، پدیدهای که به «وضعیت سوم» میان زندگی و مرگ تعبیر میشود.
آزمایشهای مشابه با سلولهای انسانی موسوم به «آنتروباتها» نیز نتایج قابلتوجهی داشتهاند.
پژوهشگران معتقدند چنین رفتارهایی این فرضیه دیرینه را به چالش میکشد که تکامل سلولها فقط در مسیرهای ازپیشتعیینشده رخ میدهد. آنها میگویند مرگ ممکن است نقشی فعال در دگرگونیهای زیستی در طول زمان داشته باشد، و صرفا نقطه پایان حیات نباشد.
این دیدگاه دریچهای به امکانهایی جدید در حوزه پزشکی باز میکند، از جمله درمانهای شخصیسازیشده و استفاده از بافتهای خود فرد که خطر واکنش ایمنی را کاهش میدهد.
این یافتهها با نظریهای بحثبرانگیز به نام «پایه سلولی آگاهی» مرتبطند. ویلیام میلر، زیستشناس تکاملی و پزشک که از مدافعان این نظریه است، میگوید سلولها میتوانند نوعی توانایی شناختی یا تصمیمگیری ابتدایی داشته باشند.
به گفته میلر، در حالی که موجود زنده بهعنوان یک کل منسجم پس از مرگ دیگر واکنش نشان نمیدهد، برخی مجموعههای سلولی همچنان فعالاند و میتوانند کار کنند. میلر معتقد است این امر تعریف سنتی از «واحد بنیادین کنش زیستی» را تغییر میدهد.
با این حال، این دیدگاه با مخالفتهای جدی مواجه شده است. گروهی از دانشمندان در نامهای که سال ۲۰۲۴ منتشر شد، نظریه آگاهی سلولی را فاقد شواهد تجربی کافی دانستهاند. به گفته آنها، توانایی سلولها برای رشد یا رفتار غیرعادی در شرایط آزمایشگاهی پدیدهای شناختهشده است و لزوما نشانه شکل تازهای از حیات یا آگاهی نیست. منتقدان تاکید میکنند که در زیستشناسی، آگاهی معمولا به موجوداتی نسبت داده میشود که دستگاه عصبی و مغز دارند.
برخی پژوهشگران همچنین یادآور میشوند وقتی سلولها از بافت طبیعیشان جدا میشوند و پیامهای محیطی را از دست میدهند، بیان ژنها تغییر و رفتارهایی متفاوت بروز میکند، رفتاری که میتواند توضیحی سادهتر از مفهوم «وضعیت سوم» داشته باشد.
با این حال، حتی منتقدان نیز بر ظرفیت بالای این پژوهشها برای توسعه روشهای نوین درمانی تاکید دارند.